برای غزلم
در دل بینوای من عشق تو چنگ میزند
شوق به اوج میرسد صبر فرود میکند
عزیزدلم این روزها که با همه مشکلات و سختیها باز هم محکم ایستاده ای و با تواضع با من حرف میزنی بیشتر از هر زمان دیگر دلتنگ و شیفته ات هستم. لذت دو چندان میبرم از احساس همراهی با تو در این مسیر سخت
خدا رو شکر میکنم و همه روز و شب تنها خواسته ام سلامتی و خوشحالی و آرامش توست.
میدانم که این روزها دوام چندانی ندارد و در نهایت این ما هستیم که با غرور بر سر سختیها فریاد پیروزی میزنیم
دوستت دارم
در من دوباره زنده شده یاد مبهمی
دنیا قشنگتر شده این روزها کمی
گفتم کمی؟ نه! خیلی- یک کم برای من
یعنی زیاد یعنی همسنگ عالمی
-بهروز یاسمی
این شعر زیبا رو از وبلاگ یه دوست پیدا کردم. تقدیم به غزلم
عاشقی جرم قشنگی ست
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور
به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است
یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است
یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
....